میرش
آدم ترسو طی روز دهها بار میمیره، آدم شجاع تو کل زندگیش فقط یکبار میمیره.
آدم ترسو طی روز دهها بار میمیره، آدم شجاع تو کل زندگیش فقط یکبار میمیره.
فاکر فکر را میکند یا فکر کافر را میکند؟
بگوش، بشنوش، بنویسش، بخونش، بکشش.
– کجا داری میری؟
– طفره.
بنویس.
در زندگی شهری، سختی تهدید نیست، صرفا چالش است.
توان مغز در معتاد شدن را دستکم نگیر.
از ۰ به ۱ یا از ۱ به ۲.
سهل ممتنع.
جهان من، زبان من.
از جالبترین کارهای که میشه انجام داد اینکه کمک کنی فردی کار پیدا بکنه.
همون قدر که حرف میزنی.
همونجوری که حرف میزنی.
این روزها درگیر ساختن جمعی هستم که همدلانه برای سختی رنج کاریابی قدمی برداره.
Design Camp Community
تا مادامی که تقویم چیزها رو دارم، نگرانی ندارم.
غر عبثه.
مثل خوشگل.
نگهدار که نیکوست.
میخواهم وقتی به مرگ رسیدم نیابم که نزیستهام.
مقایسه سارق شادیه.
تلاش برای بیاد آوردن نتایج افکار دیروزم، آنچه که در زمان تصمیمگیری داشتهام، حماقت است. ظرف ذهن جای ساخت فکر است نه نگهداری.
یادگیری یعنی بیاد تو جریان زندگی؛ باقیش کشکه.
سعی کن امشب نیمساعت زودتر بخوابی.
وقتی اطلاعات شروع به حرکت میکند، کیفیت را از دست میدهد. جزئیات در طول مسیر گم و پیام اصلی میمیرد.
If you suddenly and unexpectedly feel joy, don’t hesitate.
Give in to it. There are plenty of lives and whole towns destroyed or about to be. We are not wise, and not very often kind.
And much can never be redeemed. Still life has some possibility left. Perhaps this is its way of fighting back, that sometimes something happened better than all the riches or power in the world.
It could be anything, but very likely you notice it in the instant when love begins. Anyway, that’s often the case.
Anyway, whatever it is, don’t be afraid of its plenty. Joy is not made to be a crumb.
دنیا دوران دورانه.
باش، بکن، بدار.
شریفتر ازین ندیدم که دیگری را به اقدام مشتاق کنی.
بهنام گفت که نقطهٔ شیرینش.
از خودم.
رنج اجتناب ناپذیره.
تمام جاندارانی که در طول هستی خورشید را پرستش کردهاند را میفهمم. که چرا.
توضیح به زبان ساده سخته.
انباشت شرم و حیا نکن.
کنجکاوی بزرگتر از ترسه.
🌋
منتظر کیفیت نمون.
هر فعل آدمی با طمانینه صورت بگیره، سطح والاتری از کیفیت تجربه میشه.
امروز متوجهاش شدم؛ برای هیچ کاری، هیچ وقت، فرصت کافی پیدا نمیشه. همینی که الان در اختیارم هست رو با نهایت استقبال، تمام و کامل، استفاده بکنم.
زندگی مقایسهپذیر نیست.
رها کن ول نکن.
وجودت بسه، گیر داشتن نداشتن چیزی نباش.
آدمیزاد خوشش میاد از آدمیزاد خرده بگیره و آدمیزاد خوشش نمیاد آدمیزاد ازش خرده بگیره.
حضور ما بند بدنمندی ماست.
There a nothing new in human experience. each generation thinks it invented debauchery or suffering or rebellion, but mans every impulse and appetite from the disgusting to the sublime in on display right here all around you.
So, before you dismiss somthing as boring or irrelevant, remember, if you truly want to understnd the present or yourself, you must being in the past. you see, history is not simply the study of the past. it is an explanation of the present.
نور از قند هم بدتره.
آدمها چیزها را به شکل متفاوتی ادراک میکنند.
زیستن خودش اثر هنریه.
کرده پشیمون بهتر از نکرده پشیمونه.
مدعی خرد باشی اما ننویسی، زکی.
⌨️
فکر کردن به کاری سختتر از کردنشه.
زبان قاصره.
اینکه من از تو بدم میاد مشکلی در منه نه تو، اینکه تو از من بدت میاد مشکلی در توئه نه من.
کلی طول کشید بفهمم آدمیم. کلی قراره طول بکشه بفهمم آدم چیه.
+ مکانیزم دفاعیت چیه؟
– شکست میخورم.
رنگ کرامت رنجهایت را نگیر.
میمونی در جنگل، آدمی در شهر.
از طرفی رنج خلق از طرفی درد خالق.
🧴
فاکران مینویسند.
زود پاشو.
کار درست از آدم درست برمیاد.
فرض سوء برداشت و غفلت بر فرض سوء نیت ارجح است.
من بازتابمم.
🪞
معمولیش هم عالیه.
هر چقدر میگذره دارم بیشتر به حد زیبایی و عمق مهر این جلمه پیمیبرم.
کمتر بهتر.
– کی از خواب پامیشی؟
+ هر وقت از خواب پاشدم.
رها کن ورنه کشانده میشوی.
بگیر بشین.
خط مرزی باریکیست بین پشتکار قهرمانانه با لجبازی احمقانه. گاه بهتر آن است که با سرسختی سماجت کنیم مسیر را تغییر دهیم تا اینکه در مسیر قلهایی باطل جان طلف کنیم.
طراح پول میگیرد که جای تو فکر کند یا تو را به فکر کردن وادارد یا فکر کردن یادت دهد یا همراه فکر کردن یاریات دهد یا اینکه اصلا تو نیازی به فکر کردن نداری یا اصلن اینقدر فکر کردن خوب نیست یا چه؟
تمرین کلید حفظ کیفیات است.
آدم بوی خانه خودش را نمیشنفد.
شکست خوبه برات، بخورش عزیزم.
متعصبانه بیتعصب باش.
علاج گیرافتادن در درههای کوه حماقت، مصرف مداوم تواضعه.
دوست خوب.
بزرگی سراسر به گفتار نیست، دو صد گفته چون نیم کردار نیست.
دو سر سوخت دو سر باخت.
مغز ماهیچه است.
تو خود شفیق خود باش.
بزرگسالی دربارهٔ درک طول کشیدن چیزهاست.
درک فقدان، همبازی شدن با درد است.
بد فاز نشو.
خوب خوابیدن نعمت است.
کممقدار و آهسته و پیوسته.
بلد بودن لازمه ولی کافی نیست.
ما بایستی روش همزیستی با افکار و عقاید مختلف را پیدا کنیم.
وقتی یاد بگیرم دنیا را همان طور که هست ببینم و نه آن طور که دوست دارم.
همهٔ معرفتهای بشری برآمده از تجربه است.
فقر احمق میکند.
درک تنهایی.
کار خودتو بکن. آخرش کسی گردن نمیگیره.
رشد نامتوازن عوارضی سرطان گونه دارد.
پیازی که گلش اصراره، گلش اکراهه.
انسان حیوانیست ناطق، نه چیز بیشتری.
ترجیح میدم مثل بابا باشم. شاخ. همیشه دستم آچار و شلوارم گیریسی. همیشه پوتینام خاکی. وارد. بابا کار نمیکنه. چون بازی میکنه.
مراقبت از توان کار کردن، از خود کار کردن واجبتره.
اون چیزی که نمیتونی ازش بالا بری و عبور کنی خودتی.
– من چیکار کنم؟
+ رو خودت کار کن.
برای بردن رنج کمتر باید رنج بیشتر برد.
خودت رو دوست داشته باش ولی جدیش نگیر.
این دهر از هر چیز مربوط به خودم متنفرم.
متین صدام میزد. میگفتم اسم من متین نیست. ولی باز متین صدام میزد.
طراح، شاید، شاید آخرین کاری که میکند شکوهست.
میدونم، نمیتونم.
کار سخته.
اگر از میانشان جبر انتخاب هست، بین سلطان بودن شیر یا مکاری روباه، من رواق بودن خر را بیشتر هستم تا دیگری.
قیاس مفسده.
ملایی تمام سوادش را در خورجین خرش زورچپانده بود. در گذر از عبور دشتی. ناگه صدای مهیب رعدی شد. خر رمید. حیوان زبان بسته از ترس پا به فرار. ملا به یک آن دید. دید تمامش در خورجین است. تمام خودش. حال ملا بدو خر بدو.
مرگ قطعیست.
آمرزگارا، در فقر بمیرانمی تا در جهل.
کاش درختی بودم که تو با حرص هرسم میکردی.
زیر آفتاب که مینشینم، بهم اضافه میشود.
پیش خودت میشینی یه فکرایی میکنی، در صورتی که پیش خودت نشستی یه فکرایی کردی.
بایستی رفتار باشه که احساس رو ایجاد کنه نه بلعکسش.
از خوشگل نفروش تا بفروش بافرهنگ خیلی راهه.
همش ذهنیه، ذهنیه همش.
حال پیاده یا سواره فرق چندانی ندارد در آخر ماجرا. همهمان عابریم.
سوال میکند که آیا اجازه دارد سوال کند. سوال میکنم که آیا اجازه دارم اجازه دهم سوال کند.
تندی کلام، تخم فساد بیان است.
درس
خانهام از قضا نقلیست. از قدر، همسایگان گرامیام اسم و نامم را نمیدانند یا نمیخواهند که بدانند. در گفتگوها و مکاتبات واتساپیشان به اسم آقای واحد ۴۰ متری خطابم میکنند. به آقای واحد ۴۰ متری بگویید درب را قفل کند. به آقای ۴۰ متری بگویید رسید قبض را مجدد ارسال کند. نیک نامیست برای خودش.
کاش در شهری زندگی میکردیم که برای هر کاری بیرون از خانه، تنها نگرانیمان باد لاستیک چرخهای دوچرخهمان بود، جای اینهمه دلهره. جای اینهمه رعبی که هم علاجش، هم تخمش، در این ماسماسک برقیست.
همه در همه حال در حال بازی.
حرکت که میکنی دردها حرکت میکنند. حرکت میکنی که دردها حرکت کنند.
برو وای نس، بدو وای نس.
از یک چیزی لذت بردن یه هنریه، که باید یادش بگیری.
خواستن رنج زاست.
کار را که کرد آن که کرد.
خیالم راحت است. گرچه پیش همدیگر نیستیم. برای همدیگر نیستیم. ولی از آنکه چونان انسان نازنینی وجود دارد انتهای دلم را قرص و قوام میکند. که قشنگیهای اطراف فقط برای ابر و بیابان و نرمی بوی نم باران نیست. بلکه تو هم هستی. حال چه تو، چه امثالت چندانی فرق ندارد. فرق مهماش این است در جای دگر که از جای من بسیار بسیار دور است، کسی دیگری از همجواری تو، دلش شادکام و لبریز است. از دل خوش گفتم از بخت ناخوش هم اندکی گله کنم. بدا، بدا بحال آنانی که نمیبینندت.
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب.
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من.
خوب که فکر میکنم
نمیفهمم
دلیل این همه سپیدی شیر را
۱۴۴، میم علوی
چون بزدلی در دلبندی.
اونقدر باهاش ور برو، تا واردشی.
همهشان از بیسوادیست. همهشان.
نیم بیشتر درک قلق هرچیزی، نهفته است در درک شیوهٔ کار کردش.
خردش کن.
انسان موجودیه که حتی «نفس کشیدنش» هم باید بیاموزه.
🫁
شیفته میشم. شیفهٔ کسی که سوال خوب میپرسه.
جای کهنه زخمهایت را نشانم ده.
آدمیزاد نوکر عادتهاشه.
مدیرهای بد معمولا آدمهای خوبی/متخصصهای خیلی خفنی هستن ولی مدیر خوبی لزوما نیستن. بخاطر همین خوب بودنشون هم هست که توسط تیم تحمل میشن. و خرابیها ریز ریز همین جاهاست که به بار میاد.
راهکارش
تا دیروز همش فکرمان این بود که تحت اثر محدودیتهامانیم. ولی نبود، نیست. هر آنچه هست در کله مبارک است. از سر مبارک کار بکشیم، مثل بنز کار میکند، وگرنه در بهترین حالت به کشتنمان ندهد، زجرمان قطعا میدهد.
منبع تاثیر
ببین منم نمیدونم. من فقط تنها چیزی که میدونم اینکه نمیدونم. اگر حوصله داری بیا بشین باهم بخونیم ببینیم چی نوشته، اینقدر از من سوال نپرس.
جورمان جور شد. جور خوبی هم جور شد.
تعاریف زیادند. جان کلام، اُستای کار آن است که همه وقت و همه حال دقت میورزد و حسن خلقش برای همگان بدیهیست.
فرزندم، راکتساینس هم با تمرین و تکرار آسونه، به دلت شک راه نده.
هر کاری رو از زمین خاکیش باید شروع کرد.
در ریههایم وضوح بال تمام پروانههای جهان بود.
عاقل بودن یعنی بوقت بودن. زرنگ بودن یعنی بوقت بودن. بوقت درک کنی، درک بشی. بوقت عمیق شی. عاشق شی. بوقتش اخم و تَخم کنی بوقتش خنده کنی. بوقت بزرگی کنی. بوقتش چشم بسته بگی هرچی تو بخوای. بوقتش نه بگی، گریه کنی، فرار کنی، حرص بیثمر بخوری. بوقت. هیچ وقت بوقت نبودم.
من رو هر چقدر خودم نشست مرور کرد، دید در زمانهایی که با بیشترین اشتیاق دست به کار و تصمیمی زده، تبدیل شده به بهترین برههی زندگیش. نقطههای عطف زندگیش در این تعریف شده که شیدای چیزی بشه و تماما خودش وقفش کنه. قشنگ بعد از این وقف هست که زیبا میشم. اصلیترین نسخهی خودم رو تجربه میکنم. دقیقا بعد از همین موشکافی بود که فهمیدم که چرا به نباتهای خودروی طبیعت میگن وحشی.
خفخام یک لحظه است. یک آن است. دقیقش میشود وقتی نیاز به حرف زدن داری ولی حرفی برای زدن نداری یا حتی واقعا حرف برای زدن نداری ولی زبانی هم برای گفتن نداری یا همان لحظه که میپرسند چته و یک نمیدانم را در پاسخ میکوبانی به صورتشان تا بلکم متوجه این خفگیات بشنوند ولی دریغا انگار جای تو آنها خفخام گرفتهاند و چیزی نمیگویند و کاری نمیکنند.
در بهار جوانی آفت به فکربافیهایمان زده. آمال شدن خواستههای نشدنی. رغبت باختگی همهی رویاها. زیاداند ازین دست قبیل. این روزها به فکر علاج باید بود، دردها ازدیادند.
سه کیلو و هشتصد گرم.